تبلیغات
لینک دوستان
- دریافت رایگان این قالب
- تک دیزاین
- دعای جوشن کبیر
- پزشکی
- اخبار
- دانلود PDF قرآن کریم
- دانلود دعای یا شدید القوی و یا شدید المحال
- بیا تو سند
- دانلود pdf نماز شب
- دانلود کتاب خلعت غدیر از سازمان اوقاف
- دانلود دعای عالیه المضامین
- دانلود دعای یا دائم الفضل علی البریه
- سخرانی های استاد خاتمی نژاد
- دانلود دعای نماز جعفر طیار
- دانلود فایل صوتی و متنی تسبیحات عشر
- دانلود دعای یا شدید القوی و یا شدید المحال
- دانلود کتاب حق الیقین از علامه مجلسی
- دانلود صوت دعای اَللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلی اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ
- دانلود دعای روزهای ماه مبارک رمضان در قالب پاورپوینت
- دانلود دعای یا ذا الذی کان قبل کل شیء
- دانلود بروشور مذهبی
- دانلود اذان قاسم رضیعی
- صباحت
- آموزش ساده نماز شب
- آخرین مطالب ارسال شده
- ارسال لینک
داستان عشق فراموش نشدنی
ان شب تا دم سحر گریه کنان به عشقم فکر می کردم، با همان چشمان گریان بخواب رفتم
بعد از مدتها قشنگ ترین خوابی که بعد از رفتن عشقم، همیشه ارزوی دیدنش را داشتم
دیدم، ای کاش ان شب هرگز صبح نمی شد، وقتی از خواب بیدار شدم هنوز تحت تاثیر
ان بودم، با خوشحالی اماده بودم تا عشقم مثل همیشه در بزند و من بروم در را باز کنم، اما
طولی نکشید که تمام غم های دنیا مجدد در قلب عاشقم جا خوش کردند.
با شنیدن صدای زنگ بدون اینکه ایفون را بردارم! دوان دوان رفتم تا در را باز کنم و به
عشقم خوش امد بگویم! اما تا در را باز کردم، صورت نحس پسر خاله ام را دیدم که با خنده
به من گفت: به به، می بینم که باز مثل همیشه خوشحال و خندان شده ای!...
اره دختر خاله، کار خیلی خوبی کردی، خیلی خوب شد که بلاخره فراموشش کردی، باید
همان روزهای اول اینکار را می کردی، اما بازم خیلی خوب شد که بلاخره روحت را از
این قید و بند ازاد کردی، اصلا چه معنی دارد که بخواهی بخاطر یک مرده خودت را اینقدر
عذاب بدهی؟ من خیلی وقت بود که می خواستم بگویم اینقدر به این مرده فکر نکن، اما
بخاطر شرایط روحی نامناسبی که داشتی جرات نکردم حرفی بزنم، اما حالا خیلی خوشحال
شدم که بعد از مدتها اینقدر شاد و خندان می بینمت!...
با شنیدن حرفهای پسرخاله، تازه متوجه شدم که تمام اتفاقات خوش دیشب خوابی بیش نبوده!
در را محکم به روی پسر خاله ام بستم و هرچی ناسزا بلد بودم تحویلش دادم.
به اتاقم رفتم و شروع کردم به گریه کردن، انقدر گریه کردم تا از حال رفتم.
چشمانم را که باز کردم، خودم را روی تخت بیمارستان دیدم!.. خانواده ام و اکثر نزدیکانم
نگران و مضطرب کنارم بودند، حتی زهره و برادرش هم امده بودند!...
پس از اینکه تایدیه دکتر، در اینکه بیماری من جسمی نیست را گرفتند، از بیمارستان
مرخص شدم، زهره و برادرش فرصت را غنیمت شمردند و بعنوان همراهیان
تا منزل همراهی ام کردند.
بعد از یکی دو ساعت حالم کمی بهتر شد، زهره فرصتی برای برادرش فراهم کرد تا
بتواند تمام گفته ها و نگفتها.... را خودش شخصا به من بگوید.
سعید( برادر زهره ) گفت: با اینکه یک دنیا حرف برای گفتن دارم، اما چون فرصت
یاری نمی کند! می خواهم خیلی سریع و بدون حاشیه، حرف اخر را اول بگویم.
با اینکه می دانم از من اصلا خوشت نمی اید، اما من خیلی به تو علاقه دارم!... یک کلام
من واقعا عاشق تو شده ام! با اینکه مثل تو عاشق نیستم، اما معنی عشق را خوب درک
می کنم!... البته نباید بدون مقدمه و اینطور گستاخانه شروع می کردم، لطفا این گستاخی
من را ندیده بگیر.
خواستم مثل همیشه واکنش تندی نشان دهم، که سعید گفت:
خواهش می کنم بزار حرف بزنم، بزار اظهار عشق و علاقه کنم، التماس میکنم اجازه بده
حرف هایی که این همه مدت در دلم نگه داشتم، و همیمشه ارزوی این را داشتم تا فرصتی
پیش اید تا بتوانم به بهترین طریق و عاشقانه برایت بگویم، همین حالا در حضور خودت
بگویم، تمنا می کنم کمی فرصت حرف زدن بده تا ....
گفتم: چون خواهش کردی، اجازه داری حرف بزنی، اما خیلی مختصر و نه حرف های
عاشقانه!... برای اینکه دل من مدتها ست مرده!... دل من در این دنیا، تنها وابسته به یک
عشق بود، ان هم عشق اول و فراموش نشدنی ام.
سعید گفت: همین نجابت و وفاداری به عشقت، باعث شد که من دیوانه وار عاشقت بشوم
به هرچی عشق پاک قسم، من واله و شیدایت هستم، من شیفته ان نگاه های عاشقانه ات
ان حرف های عاشقانه ات، ان احساس پاک و عاشقانه ات، و این وفاداری به عشق و ثابت
قدم ماندنت در راه عاشقی و.... بله، این رفتارهای عاشقانه ات باعث شد که عاشقت بشوم.
گفتم: قرار شد خیلی مختصر حرف بزنی و مهمل نبافی، اما مثل اینکه تو و زهره به یاوه
گویی عادت دارین!... با اینکه تمایلی ندارم با تو هم صحبت شوم! اما لازم می بینم به نکاتی
اشاره کنم تا فکر نکنی من از رفتار و اعمالت بی اطلاع هستم!..
درست است که شخصا شاهد رفتار رکیکت نیستم، اما چیزهایی در مورد تو و کارهای
کثیفت شنیده ام!...
اینطور که بنظر می اید تو با اشخاص زیادی در ارتباط هستی! چرا با یکی از همان
بظاهر دوستانت ازدواج نمی کنی؟ همانطور که زهره گفت، تو با هرکدام از انها که
بخواهی خیلی راحت و بدون دردسر می توانی ازدواج کنی! پس چرا اینکار را نمی کنی؟
پیش خودت چی خیال کردی؟ تو ادم حقیر!... همه را به یک چشم نگاه میکنی؟
نکند تصور کردی من نیز مثل انها هستم؟ یا فکر می کنی با این یاوه گویی ها می توانی
مرا اغفال کنی و بر خواسته شوم و شیطانی ات برسی؟
نه، جناب اقای نامحترم، اشتباه تصور کردی!... من را با انها مقایسه نکن!...
من یک تار موی عشقم را با هزاران ادم هرزه ای مثل تو عوض نمی کنم!...
تو ادم هوس باز بی بندو بار، می خواهی خودت را با عشق فراموش نشدنی ام مقایسه کنی؟
خوش گذرانی های بیش از حد، و هم نشینی با افرادی که طرز تفکرشان همانند خودت
بوده باعث شده که فکر کنی، همه مثل خودت عیاش و بی قید و بند هستند!...
تو در این دنیا جز هوسرانی کار دیگری نکرده ای!. چطور می توانی واژه پاک عاشقی را
با تصور پوچ و حرف های مهملت جریحه دار کنی؟
هرگز به تو اجازه نمی دهم که خودت را با عشق پاکم قابل قیاس بدانی، توعشق
را به هوس تشبیه کرده ای!... تو ادم فاسد الخلاق هرگز معنی عشق را درک نمی کنی!...
تظاهر به عاشقی و عاشق بودن نکن!.. و خودت را با عشقم در یک سطح نبین، که بین ادم
بوالهوس و فاسقی مثل تو، و عشق فراموش نشدنی ام یک جهان تفاوت و فاصله است.
دوست ندارم بیش از این تحقیرت کنم، حالا اگر مایل نیستی بیش از این حقارت بکشی
زود باش همین حالا از اینجا برو. فکر من را برای همیشه از سرت بیرون بکن و هرگز
به خودت اجازه نده که من را دارای وجه مشترکی با ان لاابالی های هرجایی بدانی.
چندی پیش، مادرت به من گفت، ارزشت این است که با یک مرده وصلت کنی!...
من هم به تو می گویم، لیاقت تو این است که با یکی از همان هم نشینان بظاهر دوستت
ازدواج کنی!...
کاش کمی، فقط اندکی از اقامنشی و معرفت عشقم در وجود تو ادم فرومایه می بود!...
اما تو کجا!... و عشق فراموش نشدنی ام کجا!...
پایان قسمت سوم
ورود کاربران
عضويت سريع
آمار
کل مطالب : 16
کل نظرات : 0
آمار کاربران
افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0
آمار بازدید
بازدید امروز : 15
بازدید دیروز : 41
ورودی امروز گوگل : 0
ورودی گوگل دیروز : 0
آي پي امروز : 12
آي پي ديروز : 4
بازدید هفته : 274
بازدید ماه : 1,058
بازدید سال : 3,537
بازدید کلی : 9,754
اطلاعات شما
آی پی : 3.138.172.82
مرورگر : Safari 5.1
سیستم عامل :
امروز : پنجشنبه 27 اردیبهشت 1403